روابط عمومی انتشارات بنیاد پیشگیری از آسیب های اجتماعی: کتاب در بسیاری از جوامع، نمادی فرهنگی، مقدس و پرافتخار به شمار میرود. سخن از کتاب، از دیرباز با مفاهیمی چون خرد، تمدن، پیشرفت و فرهنگ گره خورده است. اما پرسشی اساسی در جامعهشناسی فرهنگ این است: آیا تصویری که جامعه از کتاب و کتابخوانی میسازد با واقعیت رفتار مردم در ارتباط با کتاب همخوان است؟ بهبیاندیگر، آیا کتاب در ذهن مردم مقدس است یا در عمل؟
این مقاله با نگاهی انتقادی به بررسی این «دوگانگی» میپردازد و سعی دارد فاصله میان «نمایش فرهنگی» کتاب و «واقعیت مصرف فرهنگی» آن را در جامعه امروز ایران تحلیل کند.
۱. کتاب؛ نماد فرهیختگی یا عنصر دکوراتیو؟
کتاب از نظر فرهنگی همواره بار ارزشی داشته است. از جملات مشهور چون «کتاب بهترین دوست انسان است» گرفته تا سفارشهای دینی و فلسفی درباره کتابخوانی، همگی جایگاه برجستهای برای آن قائلاند. در فضای رسانهای، مدارس، و محافل رسمی، کتابخوانی ستایش میشود.
اما در عمل، آمار سرانه مطالعه پایین است، کتابفروشیها با رکود مواجهاند، و بسیاری از مردم سالهاست کتابی نخواندهاند. با این حال، کتابخانههایی زیبا در خانهها دیده میشود که فقط بهعنوان پسزمینه دکور یا عکس سلفی کاربرد دارند. این همان شکاف اصلی میان «تصویر» و «رفتار» فرهنگی است.
۲. رسانهها؛ سازندگان روایتهای نمادین درباره کتاب
رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی، تصویری آرمانی از کتاب و کتابخوانی ترسیم میکنند:
شخصیتهای فیلم و سریال، اغلب با کتاب در دست تصویر میشوند.
اینفلوئنسرها عکسهایی با کتاب در فضاهای خاص منتشر میکنند.
در مناسبتهای فرهنگی، پوسترها و کمپینهایی پر از تصویر کتاب طراحی میشود.
اما در عمق این نمایشها، مصرف واقعی کتاب دیده نمیشود. کتابخوانی به نوعی «ژست روشنفکری» یا ابزار خودنمایی فرهنگی تبدیل شده است. در واقع، کتابخوانی یک سرمایه نمادین شده است که لزوماً با رفتار واقعی همراه نیست.
۳. جامعهشناسی این شکاف؛ چرا چنین فاصلهای شکل میگیرد؟
الف) فشار هنجاری فرهنگ رسمی
در فرهنگ رسمی، کتابخوانی نشانه تمدن، شعور و رشد فکری است. افراد برای پذیرش اجتماعی، سعی دارند این هنجار را بازنمایی کنند، حتی اگر در واقعیت با آن بیگانه باشند.
ب) تمایل به بازنمایی فرهنگی در فضای دیجیتال
در شبکههای اجتماعی، افراد تلاش دارند خود را فرهنگی، آگاه و روشنفکر نشان دهند. کتاب، بهعنوان عنصری پرستیژساز، به این نمایش کمک میکند.
پ) فاصله میان آرزو و عادت
بسیاری از افراد واقعاً علاقهمندند کتاب بخوانند، اما مطالعه در آنها به عادت تبدیل نشده است. در نتیجه، در میان خواستن و عمل کردن، به نمایش اکتفا میکنند.
ت) ناآگاهی از مصرف واقعی فرهنگ
افراد تصور میکنند با داشتن کتاب یا نقلقول از آن، به اندازه مطالعه واقعی، در فرهنگ مشارکت دارند. این نوع «مصرف سطحی از فرهنگ» سبب فریب خود و دیگران میشود.
۴. بازنمایی کتاب در فضاهای شهری و عمومی
اگر در فضای شهری ایران قدم بزنیم، با نشانههایی متعدد از تبلیغات کتاب مواجه میشویم:
دیوارنگارههایی با تصویر کتاب و نویسندگان
نامگذاری خیابانها و اماکن با عنوانهای فرهنگی
برگزاری هفته کتاب، جشنواره کتابخوانی، و اهدای کتاب
با این حال، کتابفروشیها یکی پس از دیگری تعطیل میشوند، کتابخانههای عمومی خالیاند، و بیشتر کتابها بدون خواندهشدن، خاک میخورند. جامعه از کتاب بهعنوان نماد استفاده میکند، اما آن را مصرف نمیکند.
۵. پیامدهای اجتماعی این شکاف فرهنگی
الف) تضعیف سرمایه فرهنگی واقعی
وقتی فرهنگ در سطح نمادین باقی بماند، سرمایه فرهنگی واقعی (دانش، تفکر انتقادی، توان تحلیل) ضعیف میشود.
ب) شکلگیری هویتهای نمایشی
افراد بهجای رشد فکری واقعی، سعی در بازسازی چهرهای فرهنگی دارند. این منجر به تضاد درونی و ضعف خودآگاهی اجتماعی میشود.
پ) از بین رفتن اعتماد به نهادهای فرهنگی
وقتی مردم حس کنند همهچیز «تظاهر فرهنگی» است، نسبت به کتاب، نهاد آموزش، رسانه و حتی برنامههای فرهنگی بیاعتماد میشوند.
۶. چگونه میتوان این شکاف را کاهش داد؟
الف) بازگشت به تجربهمحوری در کتابخوانی
کتاب باید به تجربهای شخصی، لذتبخش و کاربردی بدل شود، نه ابزاری برای ظاهرسازی فرهنگی.
ب) الگوسازی واقعی، نه تبلیغاتی
نویسندگان، معلمان، والدین و چهرههای فرهنگی اگر خود واقعاً کتابخوان باشند، رفتار آنها تأثیرگذارتر از هر کمپین تبلیغاتی خواهد بود.
پ) نقد فرهنگی و شفافسازی در رسانهها
باید درباره این شکاف گفتوگو شود. نوشتن، ساختن مستند، برنامههای تحلیلی و یادداشتهای صریح میتواند به هوشیاری اجتماعی کمک کند.
ت) سادهسازی دسترسی و تجربه کتابخوانی
نباید کتاب را کالایی تجملی یا پیچیده نمایش داد. طراحی فضایهای ساده، کتابخانههای کوچک محلهای، باشگاههای کتابخوانی خانوادگی و انتخاب موضوعات مردمی، گامی در جهت عادیسازی مطالعه است.
نتیجهگیری
جامعهای که کتاب را میستاید اما نمیخواند، درگیر نوعی شکاف میان فرهنگ گفتاری و رفتار واقعی خود است. این شکاف، نهتنها به بیاعتمادی فرهنگی میانجامد، بلکه مانعی در مسیر رشد فکری و اجتماعی پایدار خواهد بود.
راه عبور از این بحران، بازسازی رابطه صادقانه با فرهنگ کتاب است؛ رابطهای که نه بر مبنای تظاهر، بلکه بر پایه نیاز درونی، لذت و گفتوگوی واقعی با متن شکل میگیرد. در چنین مسیری، کتاب دیگر یک نماد نیست، بلکه ابزاری زنده برای زیستن بهتر و آگاهانهتر خواهد بود.