
کتاب زندگی کوتاه است
گوردر داستان را این گونه آغاز می کند که در حال چرخ زدن میان کتابفروشی های جمعه بازار بوئنس آیرس به نسخه خطی قدیمیی برمی خورد که در صفحه اولش به خط لاتین اینگونه نوشته شده: “با درود از فلوریا آملیا به اورلیوس آگوستین اسقف هیپو….” (سنت آگوستین فیلسوف قدیس قرن چهارم) با توجه به اینکه این نامه قدیمی حدود 80 برگ بوده این سوال پیش می آید که این زنی که توانسته نامه ای به این بلندی بنویسد کیست؟ با مشاهده خط دوم نامه پی می برد که نامه از طرف معشوقه سابق آگوستین بوده است که به گفته خود آگوستین در کتاب اعترافاتش بعد از مدتها (حدود 12 سال) زندگی غیر رسمی ترکش کرده است. گوردر این نسخه را می خرد و این کتاب ترجمه آن است. طبیعی است که اصل نسخه را هم بدون اینکه رسیدی بگیرد به کتابخانه واتیکان بدهد و آنها هم مدعی شدند که چنین نسخه ای به دستشان نرسیده است! این کاری است که از نویسنده دنیای سوفی به راحتی بر می آید. به هر حال این نامه ایست که گوردر از نگاه این زن به آگوستین نوشته است و چه زیبا و عاشقانه در آن به نقد کتاب اعترافات او دست زده است.
این گونه که از کتاب اعترافات بر می آید آگوستین قبل از روی آوردن به مذهب مدتها با زنی به صورت غیر رسمی (ولی عاشقانه) زندگی کرده و حتی از او یک پسر هم داشته است و بر اثر فشار مادر و … جهت ازدواج رسمی با دختری ظاهراٌ از طبقه مرفه این زن را از خود دور می کند و البته آن ازدواج هم سر نگرفته و او تصمیم می گیرد که زاهد شده و از هرچه به این دنیا مربوط است دست بشوید. در اعترافات اطلاعاتی بیش از این در خصوص این زن مطرح نشده است اما گوردر با خلق شخصیتی محکم و مطلع (فلوریا) این نامه بسیار زیبا را به آگوستین قدیس در 10 فصل در نقد 10 کتاب اعترافات می نویسد.
تنها نکته ای که زیاد به من حال نداد نفرین و ناله زیاد فلوریا نسبت به مادر آگوستین است که خیلی زیاد تر از حد لازم است (اگه آگوستین آدم بود از پس مادرش برمیومد!!) و یک نیمچه نکته هم اینکه سطح معلومات و احاطه ادبی فلوریا برای زنی در قرن چهارم میلادی کمی اغراق آمیز است (یاد سوفی در دنیای سوفی افتادم که گاهی آی کیوش حسابی می زد بالا – سعی می کنم دنیای سوفی را مجدد نگاهی بکنم و مطلبی در خصوص آن هفته بعد بزنم ). البته این معایب لطمه ای به لذت بردن از این کتاب نمی زنه فقط گفتم که یه وقت لال از دنیا نرم!
مطالعه این کتاب را به همه دوستان پیشنهاد می کنم.
حالا به قسمتهایی از کتاب توجه کنیم فقط من به سلیقه خودم جملات انتخاب شده را جابجا کرده ام و با توالی این جملات در کتاب متفاوت است:
“گفتی که تورا برای آن از خودم جدا می کنم که بی اندازه دوستت دارم. البته حالت طبیعی قضیه آن است که آدم در کنار یار محبوبش بماند و از او حمایت کند اما تو درست خلاف این را عمل کردی. دلیلش این بود که خوار شمردن عشق شورانگیز میان مرد و زن در تو سر زده بود. فکر می کردی که من تو را به جهان حسی می بندم. و لاجرم آرام و قرار نداشتی تا خود را وقف رستگاری روحت کنی … نوشته ای خداوند بالاتر از همه چیز خواهان زندگی پارسایانه بنده است . چه سخت است باور به چنین خدایی…(با 30 صفحه فاصله)… نه , من به خدایی که از آدم قربانی می خواهد باور ندارم. من به خدایی که زندگی زنی را به باد می دهد تا روح مردی را رستگار کند ایمان ندارم ”
“از زمانی که از یکدیگر جدا شده ایم ، من تمام وقتم را وقف حقیقت کرده ام – همانگونه که تو کمر بستی که خود را وقف پرهیزگاری کنی.هنوز هم برای من عزیزی , هرچند باید بیفزایم که امروز حقیقت برایم عزیزتر است.”
“نوشته ای که سهم تو از پسرک همان گناه بود و بس. شرمت باد, اورل, تویی که خود نام آدئوداتوس(خداداد) را برای او برگزیدی.”
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.